بيا ميخواهم رازى را بگويم پسرها عروسک ندارند! درد دل کردن و حرف زدن را ياد ندارند! نگاه کن فقط بلدند اسباب بازيهايشان راپرت کنند! پسرها اشک هم ندارند! مى ترسند مرديشان زير سوال برود!!! مى شنوى؟؟ ته صدايش،گريه اى بى صداست با يک اغوش ساده, قلب هر مردى را ميشود بدست اورد.نگاهش کن؟؟ وقتى خسته است وقتى مريض است ولى دلسوزى برايش نيست!!! پدرت وقتى مادرت نيست چقدر پير است!! ميدانم از پسرها ناراحتى ميدانم جر زنى ميکنند بى معرفتند حرف بد ميزنند بازى بلد نيستند آنها تقصيرى ندارند کسى او را مثل تو ناز نکرده گل سر،به موهايش نزده صورتش را نبوسيده او بجاى بوسه،سيلى خورده است تا يادش بماند مرد بايد قوى باشد دخترک... پسرها نميشکنند مگر... بدست دخترکى ... دخترک با آن دستای ظریف و دخترانه ات پسر را نوازش کن نه اینکه با زبان تند و خیانت ،دل مردانه اش را بشکنی.. بعضی وقتا با همه ی مردانگی اش بدجور به آغوش و نوازش تو احتیاج دارد ...
میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند. وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد کرد .... که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند.
يک روز دو دوست با هم و با پاي پياده از جاده اي در بيابان عبور مي کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعي با هم اختلاف پيدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتي که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان يکي از دو دوست به صورت دوست ديگرش سيلي محکمي زد .بعد
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون.... شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده
یه روز خـانومـی قبـل از برگشتـن هـمسرش از سـر کار،در نـامه ای نـوشت: "مـن خونـه رو تا ابـد تـرک کردم و دیگـه حاضـر نیستـم با تـو زندگـی کـنم!!" نامـه رو گـذاشت روی مـیزو خـودش رفت زیـر تخـت خـواب قـایم شد که عکـس العـمل شـوهرش رو بـعد از خـوندن نامـه ببینـه!!! شوهـرش خـسته از سـر کار میـاد و وارد اتـاق شـد و چشمـش به کـاغذ روی میـز افتـاد و نامـه ی همسـرش رو خـوند،،، پس از خـوندن نامـه با خونسـردی روی کاغـذ چیـزی نوشـت، در همیـن هنگـام زنـگ موبایـل شوهـر به شـدا در میـاد و شوهـر جـواب میـده: "سـلام عزیـزم،من فـقط لبـاسامو عـوض کنم میـام،،،منتـظرم باش فـدات شم،،،خداروشـکر ایـن زنم از خـونه رفتـه و برا هـمیشه گورشـو گم کـرده،ایـشالا دیگـه ریختـشو نبینـم،من تـا نیـم ساعت دیگـه پـیشتـم" بـعد در حالـی که داشـت زیر لـب آواز مـی خوند از خـونه خارج شد،،، زن که از شـدت عصـبانیت و ناراحـتی داشت مـی مرد بـعد از خروج شـوهرش،از زیـر تخـت بیـرون اومـد ورفت ببیـنه شوهـرش چی رو کاغـذ نوشـته،،، دیـد شوهـرش نوشـته: "خـنـگــول دیـوونــه،کـف پــای چـپـت مـعــلوم بــود!! مــن مـیـرم نـون بـخــرم و بـیــام
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دوست داشنتی
و آدرس
lovely3.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.